به نام خدا
سلام به مخاطبین عزیز
در روز دوازدهم دی ۱۴۰۱ در صحرا صحنه ای را دیدم که برایم بسیار شگفت انگیز بود. تعدادی کلاغ سیاه که به آن ها زاغ هم می گویند در مزرعه ای با طرز منظمی نشسته بودند و خاک های آن مزرعه را با دقت تمام زیر و رو می کردند تا شاید دانه ای در آنجا بیابند. چنان با مهارت این کار را انجام می دادند که تعجب بر انگیز بود و انسان را به این فکر می انداخت که کلاغ ها بسیار مهربان، با انصاف و همنوع دوست هستند. آن ها محل هایی که دانه بیشتر بود به هم نشان می دادند تا همه از آن بهره مند شوند، آن ها در تحمل فقر با یکدیگر همراهی، صبوری و همکاری می کردند تا بتوانند روز های سخت زمستان را سپری کنند. آن ها مواظب یک دیگر بودند و از یک دیگر مراقبت می کردند، چقدر خوب است که در این روز های سرد با مشتی دانه این پرندگان بی نوا را خوشحال کنیم.